0
  • فروشگاه فایل فیل استور
  • درباره مـــا
  • تماس با ما فروشگاه فایل فیل استور
  • وبلاگ
  • قوانین و مقررات
فروشگاه فایل فیل استورفروشگاه فایل فیل استور
  • ورود
  • ثبت نام
  • حساب کاربری
  • ورود / ثبت نام
  • فروشگاه
  • کتاب ها
    • رمان های جذاب
    • معماری و طراحی
    • کامپیوتر و فناوری اطلاعات
    • مدیریت و بازاریابی
    • کتاب دانشگاهی
      • ریاضیات
    • روانشناسی موفقیت
    • روانشناسی
    • شبکه های اجتماعی
    • پزشکی
    • رایگان
  • سابلمینال
  • مراقبه ها
  • فایل اموزشی
  • کنکور
    • کنکور ارشد
    • کنکورسراسری
  • وبلاگ

کتاب بزرگترین راز پول دراوردن

جواد
مه 7, 2019 رایگان, قالب نیترو 0 دیدگاه

کتاب بزرگترین را پول دراوردن

برای رسیدن به ارزوها باید اموزش دید

مقدمه کتاب راز پول دراوردن

این کتاب رو تقریباً همون موقعی که برای اولین بار منتشر شد یعنی در حوالی سال2003 خوندم. اصولی رو میگفت که قبول کردنش حداقل برای من و در اون زمان مشکل بود. این بود که با خودم گفتم باید امتحانش کنم تا راست و دروغش برام معلوم بشه. 
گفته بود که با این روش به هر چی که توی زندگی میخواین میرسین و البته بیشتر صحبتش از پول بود. با خودم فکر کردم که امتحان کردنش روی پول برام سخته. پسبهتره فعالا با یک چیز دیگه آزمایش کنم. مثالا چی؟ کتاب خیلی دوست دارم کتابداشته باشم و بخونم. این بود که اصول این روش رو برای کتاب داشتن پیاده کردم.
بعد از مدتی (و نه فوری) تعداد کتابهام حداقل ده برابر شدن. با خودم فکر کردمعجب و چه باحال. ولی باید روی بعضی چیزهای دیگه هم امتحانش کنم تا کاراییاین روش بهم ثابت بشه.
دفعه بعدی نوبت سیدی بود. باز هم بعد از مدتی تعداد سیدیهام از هر کسی که میشناختم بیشتر شد. کار به جایی رسید که کسانی که سیدیه ام رو میدیدن میگفتن مگه اینجا انبار صدا و سیماست؟
بعدش با خودم گفتم که خب، حالا نوبت علمه. میخوام در علم به روم باز بشه. باز هم بعد از مدتی همین طور شد. مطالب علمی که به دست آوردنش برای کسانی که طالبش بودن خیلی سخت بود برام جوری سرازیر شدن که گاهی وقتها در این کهحا ال چی رو باید یاد بگیرم مردد میموندم. یعنی از این بابت هم وفور نعمت شده بود.
خالصه این که اون قدر خواسته های مختلف رو با این روش امتحان کردم تا باالاخره جرات کردم سراغ موضوع اصلی کتاب برم.
به قدری هم از خوندن این کتاب خیر دیدم که حد نداره.و حاال امیدوارم خیرش به شما هم برسه.
فرهاد فروغمند

قدرتی که در بخشش وجود داره

نوشته جان هاریچاران
این اتفاق چند سال پیش و توی یک روز خیلی گرم تابستونی برام افتاد. داشتم میرفتم چند تا چیز بخرم. اون روزها زیاد پیش میاومد که به سوپرمارکت برم چون اونقدر پول نداشتم که بتونم مواد غذایی رو که در طول هفته مصرف میکردیم یکدفعهای بخرم.
زن جوونم چند ماه پیش و بعد از مدتها مبارزه با سرطان مرده بود. هیچ بیمه ای هم نداشتیم. خرجمون زیاد بود و خیلی هم بدهی داشتم. فقط یک شغل نیمهوقت داشتم که ازش به قدری در میآوردم که بتونم شکم دو تا بچه کوچیکم رو سیر کنم. اوضاعبد بود خیلی بد.
اون روز در حالی که دلم حسابی گرفته بود و فقط چهار دالر توی جیبم بود داشتم میرفتم سوپرمارکت تا چند لیتر شیر و یک بسته نون بخرم. بچه ها گرسنه بودن وباید چیزی بهشون میدادم تا سیر بشن. وقتی به چراغ قرمز رسیدم یک زن و مردجوون رو با بچهشون دیدم که توی چمنهای کنار خیابون نشسته بودن. آفتاب سرظهر هم حسابی اذیتشون میکرد.
مرد روی یک تکه مقوا نوشته بود “اگه بهم غذا بدین براتون کار میکنم”. زنش همکنارش بود و به ماشینهایی که پشت چراغ قرمز وایمیستادن نگاه میکرد. بچهشونهم که حدود دو سالش بود عروسکی رو که فقط یک دست داشت بغل کرده بود. همهاین چیزها رو توی همون سی ثانیهای که پشت چراغ بودم دیدم.
خیلی دلم میخواست چند دلار بهشون بدم. ولی اگه این کار رو میکردم دیگه پولی برای خرید شیر و نون برام باقی نمیموند. چراغ که سبز شد یک دفعه دیگه بهشوننگاه کردم. هم احساس گناه کردم )که بهشون کمک نمیکنم و هم ناراحت شدم (چون پول کافی نداشتم که به اونا هم بدم)موقع رانندگی نتونستم از فکر اونا بیرون وقتی به پارکینگ رسیدم هنوز هم اون واقعه توی ذهنم بود. ولی احساس خوبینسبت به کاری که کرده بودم داشتم. از ماشین که پیاده شدم احساس کردم که یکچیزی زیر پامه. پام رو بلند کردم و دیدم یک بیست دالری اونجاست. اصالا باورم نمیشد. اطراف رو نگاه کردم و هیچ کسی رو ندیدم. در حالی که از تعجب حیرونمونده بودم رفتم توی سوپرمارکت و عالوه بر شیر و نون چند تا چیز دیگه هم که خیلی الزم داشتم خریدم.
اون واقعه رو هرگز فراموش نمیکنم چون بهم یاد داد که دنیا عجیب و مرموزه. یکبار دیگه این باورم رو که هرگز نمیشه به دنیا زیادی بخشید تقویت کرد. دو دلار داده بودم و بیست دلار گیرم اومده بود. توی مسیر برگشت هم دوباره به اون خونوادهگرسنه رسیدم و پنج دلار دیگه هم بهشون دادم.
اون اتفاق فقط یکی از اتفاقهای این جوری بود که توی زندگیم افتادن. به نظر میادکه هر چی بیشتر بدیم بیشتر گیرمون میاد. شاید هم این یکی از قوانین جهانی باشهکه میگه “اگه میخواین بگیرین باید اول بدین”
یک شعری رو به این مضمون یادمه:
“یک آدم دیوونهای بود که هر چی بیشتر میداد پولدارتر میشد”.
اغلب مواقع فکر میکنیم که چیزی نداریم که بدیم. ولی اگه به دقت نگاه کنیم می-بینیم که چیزای کوچیکی داریم که میتونیم اونا رو به دیگران بدیم. بیاین برای یک دفعه هم که شده فکر نکنیم که اول باید خیلی داشته باشیم تا بعدش بتونیم بدیم. بابخشیدن از همون مقدار کمی هم که داریم در انبار دنیا رو روی خودمون باز میکنیمو اجازه میدیم که خیلی چیزها به طرفمون سرازیر بشن.
لزومی هم نداره که اینو فقط به خاطر این که من دارم میگم باور کنین. فقط کافیه که صادقانه امتحانش کنین تا از نتایجی که میگیرین تعجب کنین. معموالا هم ازهمون کسانی که بهشون دادیم پس نمیگیریم بلکه از جاهایی میاد که ما حتیتصورش رو هم نمیتونیم بکنیم.
این قانون جهانی رو خودتون امتحان کنین. قانون جهانی همیشه کار میکنه.گاهی وقتها مث همین ماجرایی که براتون تعریف کردم اونچه که دادین خیلی زودبهتون برمیگرده. گاهی وقتها هم طول میکشه. ولی مطمئن باشین که اگه بدین بهتون پس داده میشه، خیلی هم بیشتر از اونی که دادین بهتون پس داده میشه.
وقتی میدین نترسین و با دلی پر از احساس قدردانی بدین. از نتایجی که به دستمیارین حیرت میکنین. درهای نعمت رو با دادن کمی از اونچه که دارین به کسانیکه نیاز دارن به روی خودتون باز کنین. همون طوری که یکی از معلمهای بزرگ گفته”اگه بدین بهتون پس داده میشه”.امتحانش کنین. ازش خوشتون میاد.

بزرگترین راز پول در آوردن در طول تاریخ

اگه پول میخواین فقط الزمه که یک چیز رو بدین.اون همون کاریه که بعضی از پولدارترین آدمهای روی زمین کردن و دارن میکنن.این همون کاریه که در کتابهای قدیمی متعلق به فرهنگ های مختلف نوشته شده وهنوز هم در موردش حرف میزنن.
این همون کاریه که هر کی بکنه پول بهش میرسه ولی اکثر مردم میترسن که انجامش بدن.اون کار چیه؟
جان راکفلر از وقتی که بچه بود انجامش میداد تا این که میلیاردر شد.اندرو کارنگی هم همین کار رو کرد و حسابی سرمایه دار شد.بزرگترین راز پول در آوردن در طول تاریخ چیه؟اون چه کاریه که برای همه نتیجه میده؟
پول ببخشین درسته  پول ببخشین.
به کسانی بدین که بهتون کمک میکنن تا با دنیای درونی خودتون در ارتباط باقی بمونین.به کسانی بدین که باعث الهام در شما میشن، بهتون خدمت میکنن، شما رو شفامیدن و دوستتون دارن.بدون این که توقع داشته باشین که مردم در عوضش چیزی به شما بدن بهشون بدین. ولی اینو هم بدونین که چند برابرش رو از جاهای دیگه بهتون میدن.جان راکفلر در 1924 نامهای به پسرش نوشت و این روش پول دادن رو براش توضیحداد: از همون اوایل که بچه بودم شروع کردم به دادن و به مرور که درآمدم بیشترشد من هم بیشتر دادم”متوجه شدین چی گفت؟
هر چی درآمدش بیشتر میشد بیشتر هم میبخشید. در طول عمرش هم 114میلیون دلار بخشید.بعضی از مردم فکر میکنن که راکفلر برای این که وجهه خوبی در بین مردم نصیبشبشه کمی پول خورد به دیگران میداده. ولی این درست نیست. کسی که به عنوان مسئول روابط عمومی برای راکفلر کار میکرده اسمش آیوی لی بوده که در کتاب زندگینامه اش نوشته که راکفلر دهها سال خودش شخصاً به دیگران پول میداده. تنهاکاری هم که لی کرده بوده این بوده که اینو به مردم میگفته.پی تی بارنوم هم به مردم پول میداده. همون طوری که در کتاب هر دقیقه یک مشتری متولد میشود راجع به اون نوشتم اون میدونسته که دادن به گرفتن منجرمیشه. اون هم یکی از پولدارترین آدمهای روی زمین شد.اندرو کارنگی هم خیلی پول میداد. البته اون هم یکی از پولدارترین آدمها در تاریخآمریکا شد.بروس بارتون هم که یکی از بنیانگذارهای موسسه تبلیغاتی بیبیدیاو بوده و موضوع
کتابم هفت راز گمشده موفقیت بوده به اثرِ دادن اعتقاد داشته. اون در1927 این طورنوشته:
“اگه کسی برای دیگران کار بکنه و این کار رو اون قدر تکرار کنه تا براش تبدیل به عادت بشه همه نیروهای دنیا پشت سرش ردیف میشن تا هر کاری رو که بخواد بتونه بکنه.”
بارتون نویسنده کتابهای پرفروشی شد. خیلی هم معروف و خیلی خیلی هم پولدارشد.
شاید بعضیها بگن که این آدمهای سرمایه دار پول داشتن که بدن و این کار آسونیبرای اونا بوده. ولی من میگم که یک دلیل پولدار شدن اونا این بوده که میدادن.دادن به گرفتن منجر شده بوده. بخشیدن باعث ثروت شده بوده.یک بار دیگه تکرار میکنم:
دادن به گرفتن منجر شده بوده. بخشیدن باعث ثروت شده بوده.این روزها برای صاحبان کسب و کار مد شده که برای کارهای خیریه پول بدن. اینجوری وجهه خوبی پیدا میکنن و البته به اونایی هم که پول میگیرن کمک میشه.ولی من اینجا دارم از این که افراد خودشون پول بدن حرف میزنم. دارم میگم کهاگه شما خودتون هم بدین بیشتر پول گیرتون میاد.اگه یک چیز باشه که به نظرم وقتی مردم به کسی پولی میدن اشتباهی انجام میدناینه که خیلی کم میدن. به پولی که دارن میچسبن و وقتی موقع دادن میشه نمیذارن زیادی از دستشون بریزه. برای همین هم هست که چیز زیادی گیرشون نمیاد.اولش باید بدین، خیلی هم بدین تا بعدش راه گرفتن توی زندگی براتون باز بشه.اولین باری رو که راجع به بخشیدن پول چیزی شنیدم یادم میاد. با خودم فکر کردمکه این هم یک حقهای برای سرکیسه کردن منه تا به کسانی که این حرفها رو بهممیزنن پولی بدم.
اگه پولی به کسی میدادم مث گداها میدادم. طبیعی هم بود که اونچه که گیرم میاومد معادل همون چیزی بود که داده بودم. کم میدادم و کم هم گیرم میاومد.ولی یک روز تصمیم گرفتم که این نظریه دادن رو امتحانش کنم.
از داستانهایی که باعث ایجاد انگیزه در آدم میشن خیلی خوشم میاد. اونا رو میخونم و بهشون گوش میدم و کپی شونو هم به دیگران میدم و برای مردم تعریف شونمیکنم. یک روز تصمیم گرفتم از مایک دولی به خاطر ایمیلهایی که هر روز برایمن و خیلی های دیگه میفرستاد و همه رو باانگیزه میکرد تشکر کنم.
تصمیم گرفتم پولی بهش بدم. قبال در چنین مواقعی شاید پنج دالر میدادم. ولی دراون مواقع احساس بی پولی میکردم و می ترسیدم قانون دادن برام کار نکنه. ولی ایندفعه فرق میکرد. دسته چکم رو درآوردم و یک چک هزار دلاری براش نوشتم.
این تا اون موقع بیشترین پولی بود که داده بودم.
البته کمی باعث شد که عصبی بشم. ولی بیشتر باعث هیجانم شد. میخواستم فرقی ایجاد کرده باشم. میخواستم از مایک تشکر کرده باشم. و البته میخواستم ببینم بعدش چی میشه.
مایک گیج شده بود. چک من با پست به دستش رسیده بود و به قدری حواسش روپرت کرده بود که باعث شده بود موقع رانندگی تقریباً وارد پیادهرو بشه. اصالا باورش نمیشد. حتی بهم زنگ زد و ازم تشکر کرد. از اون حالت تعجب بچگانهاش خوشماومد. احساس کردم که میلیونرم. توجه کنیناز این که سر حالش آورده بودم خوشم اومد. من هم از این که پولی بهش داده بودم خوشحال بودم. فرقی هم برام نمی کرد که با اون پول چی کار میکرد. مهم این بود کهاحساسی باورنکردنی نصیبم شده بود چون به کسی کمک کرده بودم تا کاری رو که باور داشتم درسته باز هم انجام بده. یک جور حس درونی بهم گفته بود که این کار روبکنم. هنوز هم از این که گه گاه پولی بهش بدم خوشم میاد.بعدش یک اتفاق خیلی خوبی افتاد.یک کسی بهم زنگ زد و ازم خواست که برای نوشتن کتابش کمکش کنم. این کارباعث شد که خیلی بیشتر از اونی که داده بودم گیرم بیاد.
بعدش هم یک ناشری در ژاپن باهام تماس گرفت و خواست که حق انتشار کتاب بازاریابی معنوی در ژاپن رو ازم بخره. اون هم چند برابر پولی رو که به مایک داده بودم بهم داد.
اگه کسی خیلی شکاک باشه میتونه بگه که این ماجراها ربطی به هم ندارن. شایدتوی ذهن آدم های شکاک این طور باشه. 
فروشگاه فایل فیل استور بهترین مرجع کتاب های دانشگاهی زبان اصلی

مدیریت ثروت و تأثیر موفقیت مالی

 

کتاب بخواهید تا به شما داده شود

کتاب اموزش تبدیل یک ایده به کسب و کار

راز پول در اوردن در طول1
کتاب بزرگترین را پول دراوردن
دانلود کتاب راز پولدارشدن
فروشگاه فایلفروشگاه فایل فیل استورفیل استورکتاب بزرگترین را پول دراوردن
جواد میرزایی

کتاب بهترین سال زندگی شمانوشته قبلی
کتاب شکستن مرزهای عملکردنوشته بعدی

دیدگاه خود را بگذارید لغو پاسخ

فروشگاه فایل فیل استور

لینک های مفید

  • فروشگاه فایل فیل استور
  • درباره مـــا
  • تماس با ما فروشگاه فایل فیل استور
  • قوانین ما
  • سیاست های کاری
  • اخبار

فایل های پیشنهادی

  • کتاب ها
  • فایل های اموزشی
  • منابع گرافیکی
  • تصاویر گرافیکی
  • رایگان
  • فروشگاه
  • سابلمینال

تجارت الکترونیک

  • پروفایل کاربری
  • پرداخت
  • علاقه مندی ها
  • F.A.Q

ما را دنبال کنید

  • فیسبوک
  • توییتر
  • لینک دین
  • اینستاگرام